گوناگون

مدیران ایرانی می‌توانند چه بلایی سر روسیه بیاورند؟ +فیلم

مدیران ایرانی می‌توانند چه بلایی سر روسیه بیاورند؟ +فیلم

روسیه‌ای را که روزگاری یک‌چهارم آب شیرین سطحی جهان را داشت و حاصلخیزترین سرزمین جهان بود را به کشوری تبدیل می‌کند که مردم سیبری برای یک لیوان آب آشامیدنی باید التماس کنند.

به گزارش پارسینه به نقل از عصر ایران تصور کنید پوتین مثل همیشه در کاخ کرملین نشسته و صدا و سیمای ایران را که خودشان «رسانه ملی» صدایش می‌زنند را تماشا می‌کند. او مدتی است هر روز اخبار ساعت چهارده را می‌بیند و به صحبت‌های مدیران ایرانی گوش می‌دهد؛ مدیرانی که مدام درباره موفقیت‌های بزرگ در پروژه‌های بهره‌برداری از منابع آب، زمین و محیط‌زیست می‌گویند. این در حالی است که ایران هر روز از یک کشور نیمه‌بیابانی، به‌سرعت در حال تبدیل شدن به سرزمینی تمام‌بیابانی است؛ اما مدیران در اخبار ساعت ۱۴ همچنان از دستاوردهای بزرگ حرف می‌زنند.

پوتین سرانجام این حرف‌ها را باور می‌کند و با خودش می‌گوید شاید در روسیه تاکنون بهره‌وری درستی از منابع آب و طبیعت انجام نشده‌اشت. پس چه‌بهتر که مدیران «موفق» ایرانی را دعوت کند تا روسیه را هم متحول کنند. همین کار را می‌کند؛ تعدادی از بهترین و پرمدعاترین مدیران ایرانی را فرا می‌خوانَد و با شعار «این گوی و این میدان» کار را به آن‌ها می‌سپارد.

روسیه با بیش از هفده میلیون کیلومتر مربع، بزرگ‌ترین کشور جهان است. این سرزمین به‌دلیل موقعیت جغرافیایی ویژه‌اش، بیشترین تعداد نهر و رودخانه‌های جهان را در خود جای داده. تخمین زده می‌شود دو و نیم تا سه میلیون نهر و رودخانه در روسیه جاری باشد. برای همین است که روسیه همیشه سبز دیده می‌شود. حدود دویست‌و‌بیست رود در این کشور طولی بیش از ۵۰۰ کیلومتر دارند و نزدیک ۱۰۰ رودخانه بالای هزار کیلومتر هستند؛ رود لِنا با ۴۴۰۰ کیلومتر، رود یِنیسِی با ۳۴۸۷ کیلومتر، ولگا با ۳۵۳۰، و آمور با ۴۴۰۰ کیلومتر که مرز آبی با چین را شکل می‌دهد.

روسیه همچنین مجموعه‌ای غنی از مهم‌ترین دریاچه‌های جهان را در خود جای داده است؛ از جمله دریاچه بایکال که عمیق‌ترین دریاچه جهان است و به‌تنهایی حدود بیست درصد آب شیرین سطحی کره زمین را در خود دارد. دریاچه لادوگا، بزرگ‌ترین دریاچه اروپا، و دریاچه اونگا، دومین دریاچه بزرگ این قاره، نیز در روسیه قرار دارند. شمار دریاچه‌ها و تالاب‌ها در این کشور بسیار زیاد است؛ وسعت تالاب‌های روسیه در مجموع نزدیک دو میلیون کیلومتر مربع است؛ وسعتی تقریباً برابر با کشور مکزیک. تالاب‌هایی همچون واسیّوگان، تالاب‌های دشت‌های سیبری غربی، تالاب‌های شبه جزیره یامال، گیدان، تالاب‌های مشچرا و تالاب‌های دلتای ولگا و لنا از مشهورترین تالاب‌های پرآب جهان به شمار می‌روند.

این‌ها اطلاعاتی است که مدیران ایرانی در همان ابتدای ورود به روسیه از آن آگاه می‌شوند. آن‌ها با یکدیگر مشورت می‌کنند، تصمیم‌هایی می‌گیرند و برای افزایش بهره‌وری با هدف خودکفایی صد در صد در روسیه، کار را آغاز می‌کنند. نخست سراغ رودخانه‌هایی می‌روند که بیش از پانصد کیلومتر طول دارند. روی این رودها چندین سد می‌سازند؛ روی ولگا و لنا سدهای بی‌شمار می‌زنند تا به‌اصطلاح برق تولید کنند و آب را برای کشاورزی به‌کار بگیرند؛ درست شبیه سرنوشتی که برای کارون و زاینده رود و ده‌ها رودی دیگر در ایران رقم خورد. سپس احتمالاً آب ولگا را به سمت سیبری و قزاقستان منحرف می‌کنند و حتی به این فکر می‌رسند که آب بایکال را برای تأمین آب سیبری و مغولستان پمپاژ کنند؛ اقدامی که طی پانزده سال سطح آب بایکال را ده‌ها متر پایین می‌برد. بعد نوبت تالاب‌ها می‌رسد؛ شعارشان این می‌شود: «باتلاق بی‌فایده است؛ باید آباد شود!» و کشت سویا و کلزا و گندم را با زه‌کشی تالاب‌ها آغاز می‌کنند.

وقتی اوضاع کمی دگرگون می‌شود، پروژه‌های انتقال آب را هم ادامه می‌دهند. آب رودخانه‌ها را به مناطق خشک شده و دریاچه‌ها را به تالاب‌ها منتقل می‌کنند؛ شبیه همان انتقال آب بین‌حوضه‌ای در ایران که بحران را از نقطه‌ای به نقطه دیگر منتقل کرد. برای افزایش بهره‌وری کشاورزی، آب ولگا را پیش از رسیدن به دریا برای آستاراخان و داغستان می‌بندند و طرح انتقال آب رود لنا به چین را به بهانه «دوستی استراتژیک» اجرا می‌کنند. دریاچه‌های لادوگا و اونگا را هم وارد برنامه انتقال آب به مسکو و سن‌پترزبورگ می‌کنند.

سپس به سراغ تالاب‌های مشچرا در نزدیکی مسکو می‌روند؛ آن‌ها را خشک می‌کنند تا شهرک‌های اداری و ویلایی بسازند. تالاب‌های یامال و پرمافراست را برای استخراج بیشتر گاز زه‌کشی می‌کنند درست مثل بلایی که سر هورالعظیم آوردند، بی‌آن‌که بدانند چنین اقداماتی باعث ذوب سریع‌تر یخ‌های دائمی و آزاد شدن حجم عظیمی از متان می‌شود؛ یعنی آغاز یک فاجعه اقلیمی. اما چه اهمیتی دارد؟ هدف، افزایش بهره‌وری و رسیدن به خودکفایی است.

در مرحله بعد، سدسازی بی‌رویه روی رودخانه‌های بالای دویست کیلومتر را شروع می‌کنند. حتی روی رودهای آزاد و بکر سیبری که محل تخم‌گذاری ماهیان خاویاری سد می‌سازند. طرح انتقال آب از رود ارس به دریاچه آرال و ازبکستان را آغاز می‌کنند، آب لنا که به چین منتقل شده را به مناطق دیگر هم می‌فرستند، و انتقال آب ولگا را هم تصویب می‌کنند. از حوزه آب فلان رودخانه به یک رودخانه دیگر می‌ریزند و دوباره از یک رودخانه می‌گیرند و به دریاچه‌ای که دارد خشک می‌شود می‌ریزند. چون هنوز به اهداف بزرگ خودکفایی از جمله تامین امنیت غذایی و گندم نرسیده‌اند، میلیون‌ها حلقه چاه عمیق و نیمه‌عمیق حفر می‌کنند و سفره‌های زیرزمینی را تخلیه می‌کنند؛ زمین کم‌کم دچار فرونشست می‌شود.

اما فاجعه کم‌کم خود را نشان می‌دهد. تالاب‌هایی که برای کشاورزی و زیرساخت خشک شده بودند، ناگهان بحران‌های زیست‌محیطی گسترده به‌وجود می‌آورند. مدیران ایرانی اما دست از «بهره‌وری» برنمی‌دارند. حالا که رودخانه‌ها کم‌جان شده‌اند، برداشت گسترده شن و ماسه از بستر ولگا و لنا و یِنیسِی را آغاز می‌کنند؛ کاری که مسیر رودخانه‌ها را تغییر می‌دهد و چند پل بزرگ روسیه را فرو می‌ریزد. اما «فدای سر بهره‌وری»! حتی به این نتیجه می‌رسند که چرا باید آب رودخانه‌ها اصلاً به بایکال برسد؟ همان تصمیمی که درباره دریاچه ارومیه گرفته شد. ورودی‌های بایکال را می‌بندند و با آب رودخانه‌ها هزاران هکتار سیب‌زمینی، هندوانه، چغندر قند و سیب می‌کارند. در نهایت آب خود دریاچه را هم با پمپاژ مستقیم مصرف می‌کنند؛ اقدامی که باعث می‌شود شهرهای سیبری بعدها برای تأمین آب شیرین، از نروژ قطارهای تانکری وارد کنند.

 

با بحرانی شدن اوضاع بایکال، ستاد احیای دریاچه تشکیل می‌دهند اما بودجه آن صرف مطالعه انتقال آب از رودخانه‌های آلاسکا می‌شود؛ همان ماجرایی که برای ارومیه هم تکرار شد. بخش بزرگی از بودجه نیز صرف مطالعه و ساخت سدی می‌شود که قرار بود از کیلومترها دورتر آب را به بایکال برساند؛ پروژه‌ای که هرگز موفق نمی‌شود. سپس به یاد پروژه‌های تونل‌کشی ایران می‌افتند و تونل‌های عظیم انتقال آب  حتی تا دوهزار و دویست کیلومتر حفر می‌کنند. سواحل ولگا و بایکال را پر از ویلاهای چندصد میلیاردی می‌کنند و تجاوز گسترده به حریم رودخانه‌ها آغاز می‌شود.

در پایان، اقدامات این مدیران طی پانزده سال، روسیه‌ای را که روزگاری یک‌چهارم آب شیرین سطحی جهان را داشت و حاصلخیزترین سرزمین جهان بود را به کشوری تبدیل می‌کند که مردم سیبری برای یک لیوان آب آشامیدنی باید التماس کنند. رودخانه‌ها یکی پس از دیگری خشک می‌شوند، آب پشت سدها کاهش می‌یابد و روسیه همیشه‌سبز که در برابر بحران‌های آب‌وهوایی تاب‌آوری بالایی داشت، تاب‌آوری خود را از دست می‌دهد. تالاب‌ها خشک می‌شوند، آب‌های زیرزمینی فرو می‌ریزند، فرونشست همه‌جا را فرا می‌گیرد و بایکال به «ارومیه دوم» تبدیل می‌شود؛ البته صدها برابر بزرگ‌تر. همانند ارومیه، سرخ‌رنگ و پر از کشتی‌های به گل نشسته. تالاب واسیّوگان به بزرگ‌ترین زمین کشاورزی خشک‌شده جهان تبدیل می‌شود و در نهایت، روسیه‌ای که سرشار از آب بود، به کشوری بی‌آب بدل می‌گردد.

اما نکته جالب این است که تمام این اقدامات، که در ایران طی چهل سال انجام شد، در روسیه فقط پانزده سال طول می‌کشد؛ زیرا روسیه نفت و گاز بیشتر و ثروت بزرگ‌تری دارد و بودجه چنین پروژه‌هایی کامل تأمین می‌شود. در نهایت، احتمالاً در حالی که مردم سیبری شعار «بایکال را دریابید» سر می‌دهند، و مدیران ایرانی برای کنترل بحران به فکر انتقال آب دریا و اقیانوس‌ها و شیرین کردن آن‌ها هستند، سازمان ملل قطعنامه‌ای برای نجات منابع آبی روسیه صادر می‌کند و می‌گوید مدیران ایرانی باید این کشور را ترک کنند؛ هرچند پوتین احتمالاً خیلی پیش‌تر، همه آن‌ها را اخراج کرده است.

حجم ویدیو: 83.18M | مدت زمان ویدیو: 00:09:03 دانلود ویدیو

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار