برای استقلال گل قیچی زدم و برادر پرسپولیسیام فوت شد/ روزی سرشار از شادی و آکنده از اندوه بود
حسن روشن فوتبالیست پیشکسوت کشورمان مهمان سومین قسمت برنامه «پنجرهای رو به جام» شد.
به گزارش پارسینه، روشن درباره نخستین گامهای خود در عرصه فوتبال گفت: من در جمع توپجمعکنهایی فعالیت میکردم که در کنار فوتبالیستهای بزرگی همچون مرحوم جدیکار، کوزهکنانی و پدرم، صدقیانی، حضور داشتند. بعدها که به تیم ملی و تیم یازده تاج راه پیدا کردم، آقای کوزهکنانی سرپرست تیم تاج و آقای صدقیانی سرپرست تیم ملی بودند. به همین دلیل میتوان گفت من فوتبال را در ارتباط با سه نسل متفاوت تجربه کردم. توپجمعکنی برای ما افتخار بزرگی بود. پدرم فوتبالیست حرفهای بود، هرچند در آن دوران فوتبال به شکل ملی امروزی برگزار نمیشد و بیشتر بهصورت تیمهای محلی و منطقهای مانند تهران و آبادان بود. با توجه به اینکه پدرم اهل آبادان بود، نقش مؤثری در پیشرفت من داشت. بسیاری از نکات ظریف و جزئی فوتبال را از مرحوم جدیکار، آقای کوزهکنانی و پدرم آموختم؛ مسائلی که در آن زمان کاربرد فراوانی داشت. پدرم در پست سنتر هافبک دفاعی (دفاع وسط) بازی میکرد.
وی با اشاره به نخستین بازی رسمی خود عنوان کرد: نخستین بازی رسمی من برای تیم تاج برگزار شد، هرچند یکی دو سال پیش از آن بهصورت غیررسمی در دیدارهایی مقابل تیمهایی از جمله برزیل بازی کرده بودم. برادرم علاقهمند به تیم پرسپولیس بود و در آن دوران کریخوانیهایی هم میان ما وجود داشت. درست زمانی که از تیم جوانان به تیم بزرگسالان تاج منتقل شدم، نخستین بازیمان مقابل تیم شهربانی برگزار میشد. همان روز برادرم در اثر زمین خوردن با دوچرخه دچار سانحه شد و در بیمارستان شهدای فعلی بستری بود. با وجود شرایط روحی سخت، ما آن دیدار را برگزار کردیم و با نتیجه سه بر صفر پیروز شدیم که یکی از گلها را من با ضربه قیچی به ثمر رساندم. پس از پایان بازی، با خوشحالی راهی بیمارستان شدیم، اما متأسفانه هنگام رسیدن متوجه شدیم که بیمارستان تعطیل شده و برادرم همان روز فوت کرده بود. آن روز برای من بهطور همزمان، هم روزی سرشار از شادی و هم روزی آکنده از اندوه بود.
روشن در «پنجره ای رو به جام» که از آپارات اسپرت پخش می شود، درباره آغاز درخشش با بازیهای آسیایی همزمان با حضور فرانک اوفارل روی نیمکت تیم بیان کرد: واقعیت این است که زحمات مربیان تیمهای جوانان در باشگاه، مجموعه باشگاه و همچنین مرحوم حشمت مهاجرانی، نقش تعیینکنندهای در موفقیتهای ما داشت. نتیجه این تلاشها قهرمانی در آسیا بود؛ دورهای که حدود ۱۰ سال در سطح قاره حرف اول را میزدیم. یکی از بهیادماندنیترین صحنهها مربوط به مراسم اهدای مدال پس از قهرمانی در بازیهای آسیایی است. هنگام توزیع مدالها، از طریق بلندگو نام بازیکنان اعلام میشد. زمانی که نام سه نفر از بازیکنان ما، مرحوم آشتیانی، مرحوم کاشانی و آقای جباری، برای دریافت مدال خوانده شد، اعلام کردند که این بازیکنان از فوتبال ملی خداحافظی کردهاند و خودشان تصمیم به کنارهگیری گرفتهاند. نکته مهم اینجاست که تنها یک هفته بعد، اردوهای آمادهسازی برای المپیک آغاز شد و بدون ایجاد خلأ جدی، بازیکنان جایگزین وارد تیم شدند. بهعنوان مثال، حسن نظری جای مرحوم آشتیانی را گرفت و چند بازیکن جوان دیگر مانند قاسمپور، مرحوم داناییفرد و فتحی به تیم اضافه شدند، بدون اینکه افت محسوسی در کیفیت تیم ایجاد شود.
پیشکسوت فوتبال کشورمان عنوان کرد: تفاوت اساسی آن دوره با شرایط فعلی در همین موضوع است. آن زمان، برای بازیکنانی که کنار میرفتند یا خداحافظی میکردند، همواره جایگزینهای آماده و شایسته وجود داشت اما امروز متأسفانه چنین پشتوانهای نداریم. ایکاش روند قهرمانی آسیا و توجه جدی به ردههای پایه ادامه پیدا میکرد، چرا که اساس قدرت تیم ملی از تیمهای جوانان شکل میگیرد. اگر امروز به فوتبال کشورهایی مانند عربستان، ژاپن و کره نگاه کنیم، میبینیم که آنها زمانی وارد این مسیر شدند که ما سالها جلوتر بودیم، در دورانی که آنها تازه در فکر راهاندازی مدارس فوتبال بودند. اما متأسفانه امروز شرایط بهگونهای است که جایگاه ما با آن کشورها قابل مقایسه نیست و آنها فاصله قابلتوجهی از ما گرفتهاند.
در ادامه برنامه هوشنگ دیدهبان دبیر اسبق فدراسیون فوتبال ایران به صورت تلفنی مهمان برنامه شد و گفت: من واقعاً به آقای حسن روشن ارادت ویژهای دارم؛ این علاقه نهتنها از جانب من، بلکه از زمانی شکل گرفت که هنوز حتی بیست سال هم نداشتم. یکی از خاطراتی که هرگز از ذهنم پاک نمیشود، دیدار فینال مقابل عراق در اهواز است؛ مسابقهای که به دلایل متعدد، بهویژه از جنبههای شخصی، برای من اهمیت فراوانی داشت. فوتبال در آن دوران برای جوانان چیزی فراتر از یک بازی بود و گاه حیثیتی تلقی میشد. من حاضر بودم هر آنچه دارم فدا کنم تا آن مسابقه را ببریم. در همان دیدار، آقای روشن گلی فوقالعاده به ثمر رساند که هرگز فراموشش نمیکنم. افراد بسیاری در فوتبال ایران زحمت کشیدهاند و اجر واقعی این تلاشها بر عهده نسل جوان است که باید آن را ادامه دهد و به ثمر برساند.
دیده بان درباره کامبیز آتابای رییس فدراسیون فوتبال ایران در دهه ۵۰ گفت: به هر حال افتخار بزرگی بود که آقای آتابای ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا و همچنین فدراسیون فوتبال ایران را بر عهده داشتند. اگر بخواهیم جملهای در وصف ایشان بگوییم، باید تأکید کرد که این جایگاهها کاملاً برازنده شخصیت و توانمندیهایشان بود. ایشان انسانی آگاه، با دانشی گسترده، برخوردار از قدرت هماهنگی بالا با همکاران و دارای روحیه حمایتی کامل نسبت به افرادی بودند که با ایشان همکاری میکردند.
حسن روشن درباره تماس هواداران خانم با منزلش بیان کرد: واقع این تماسها از سر علاقه و طرفداری بود و مسئله خاص و ناپسندی در میان نبود. مادرم، که خدا رحمتشان کند، گاهی میگفتند بهتر است هرچه زودتر ازدواج کنی تا این حواشی کمتر شود. البته واقعیت این است که من از سالها قبل تصمیم به ازدواج داشتم؛ همسرم دخترخاله مادرم هستند و از کودکی با هم بزرگ شده بودیم. بنابراین ازدواج ما کاملاً طبیعی و از پیش برنامهریزیشده بود. اما درست است که با اوجگیری فوتبال، ناگهان حسن روشن تبدیل به یکی از چهرههای بسیار شناختهشده فوتبال ایران شد و طبیعتاً توجهها بیشتر شد. با این حال، ما فقط پاسخ تلفنها را میدادیم و هیچ رفتار نادرستی در کار نبود. آن زمان در خانه فقط یک خط تلفن وجود داشت که به دو گوشی وصل بود؛ یکی در اتاق من و یکی در طبقه پایین، و مادرم تقریباً در جریان همه تماسها بودند. مادر، ستون اصلی خانه بود و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد، اما ما هم هرگز خطایی مرتکب نمیشدیم.
وی افزود: این شرایط فقط مختص من نبود؛ علی پروین هم تقریباً همین وضعیت را داشت. مادر ایشان، که در رسانهها با نام «مامان نصرت» شناخته میشد، نقش بسیار پررنگی در زندگی علی آقا داشت و واقعاً مادر همه فوتبالیستها بود. من همیشه معتقدم برای کسی که میخواهد در هر رشتهای قهرمان شود، ازدواج میتواند بهترین کمک باشد. زندگی منظم میشود، برنامه خواب و تغذیه درست میشود، تمرکز بالا میرود و حاشیهها کمتر میشود. بهطور کلی، ازدواج به ثبات شخصیتی ورزشکار کمک میکند. مامان نصرت واقعاً برای همه ورزشکاران مادری میکرد. خاطرهای دارم از سفری که به فرانسه رفته بودیم؛ ایشان برای علی آقا کتلت درست کرده بودند و ما آنها را بهصورت ساندویچ آماده کردیم. یادم هست در هواپیما، انتهای کابین خلوت بود. بقچهای که مامان نصرت آماده کرده بود را باز کردیم و با نان سنگک ساندویچ درست کردیم. مهماندارها با عجله آمدند و گفتند غذا سرو میکنیم، چون فکر میکردند ما غذا نداریم! در نهایت خودشان هم از همان ساندویچها خوردند و وقتی گفتیم دیگر چیزی نمانده، ماجرا با خنده تمام شد. واقعاً خاطرات شیرینی بود. خدا رحمتشان کند.
پیشکسوت فوتبال کشورمان درباره ماجرای تبلیغ آدامس «خروسنشان» اظهار کرد: ماجرا اینطور بود که گروهی پیشنهاد ساخت یک فیلم تبلیغاتی برای آدامس خروسنشان را دادند. قرار بود ما صرفاً حرکات نمایشی با توپ، روپایی و فوتبال بازی کنیم و شخص دیگری صحبتهای تبلیغاتی را انجام دهد. چون آن زمان فوتبالیستها آماتور محسوب میشدند، ما وارد جزئیات تبلیغ یا مسائل مالی نمیشدیم. در نهایت به هرکدام از ما ۶۰ هزار تومان پرداخت شد؛ رقمی که در آن سالها بسیار قابل توجه بود، چون قراردادهای فوتبالیستها معمولاً ۱۰ یا ۲۰ هزار تومان بود. علی آقا با آن پول یک خودرو بیامو خرید و من هم روی خانه پدرم یک سوئیت ساختم تا زندگیمان را همانجا شروع کنیم. این تبلیغ چند بار پخش شد و بعد از مدتی جلوی ادامه پخش آن گرفته شد، چرا که اگر پخش آن ادامه پیدا میکرد، ما عملاً وارد فضای حرفهای میشدیم و در آن صورت امکان حضور در رقابتهای المپیک را از دست میدادیم. در آن مقطع، تنها تیمهای کشورهای کمونیستی میتوانستند با ترکیب اصلی و حرفهای خود در المپیک شرکت کنند و برای ما که تیم ملی اصلی محسوب میشدیم، رعایت وضعیت آماتوری اهمیت زیادی داشت. به همین دلیل، تصمیم گرفته شد که پخش تبلیغ بهطور کامل متوقف شود. مدتی بعد، همان فردی که با ظاهری بسیار رسمی و با کتوشلوار و کراوات به سراغ ما آمده بود، به اردوی تیم ملی آمد. پس از احوالپرسی، از من پرسید که آیا فیلم را دیدهام یا نه. پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت که جلوی پخش آن را گرفتهاند و درخواست کرد اگر ممکن است، مبلغ پرداختشده را به آنها بازگردانیم. من به او گفتم اجازه بدهید کاپیتان تیم، علی پروین، بیاید و در این مورد صحبت کند. کمی بعد علی آقا آمد. آن فرد موضوع را مطرح کرد و در حالی که بعدازظهر و زمان آماده شدن برای تمرین بود، درخواست بازگشت پول را تکرار کرد. علی آقا بدون تعارف و کاملاً صریح پاسخ داد که این موضوع منتفی است و از او خواست که اردو را ترک کند. لحن و قاطعیت علی پروین بهگونهای بود که جای هیچ بحثی باقی نمیگذاشت.
ارسال نظر